سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام

می‏خام از یک چیزی حرف بزنم بخشیدن.

راستش نمی‏دونم از کجا شروع کنم که شما هم بفهمید چی میخام بگم.

 امروز شاهد درد کشیدن کسی بودم که روزی نه چندان دور به‏ خاطر رفتار زشتی که با من داشت بدترین نفرین‏ها رو براش می‏کردم. شاید فهم این‏که اون تا حالا در حق من مرتکب چه کارهایی شده و با زندگی من چه کرده، خیلی سخت باشه. فقط این‏رو بگم که بخشیدن هم‏چین آدمی برام غیر ممکن بود.

شاید خیلی‏ها این‏رو بگن که بخشش از بزرگان است و در عفو لذتی است که در انتقام نیست و یک سری آیه و حدیث. اصلا نمی‏خام درباره غلط بودن احساسم یا درست بودنش بحث کنم... .

می‏خام بگم که الان تمام نفرین‏هایی که در حقش کردم رو از خدا پس می‏گیرم. ام‏روز شاهد آب‏شدنش بودم. شاهد از دست دادن تمام چیزهایی که به داشتن اون‏ها به من فخر می‏فروخت و تحقیرم می‏کرد. شاهد از دست دادن چیزهایی بودم که با اون‏ها زندگی و روح و ذهنم رو  آزرده کرده بود.

راستی دنیا چقدرکوچیکه... . راستش که به هیچ‏چیز نمی‏شه دل بست...

خدایا چقدر فقیر است کسی که تو را ندارد و چقدر ثروت‏مند است آن‏که تو را دارد.

من اون رو بخشیدم و براش دعا می‏کنم.

 و دنیا دار مکافات است...


نوشته شده در  جمعه 86/1/31ساعت  7:44 عصر  توسط گویا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
بازار مؤمن است یا مستکبر؟
دِ زود باش
بهانه‏ای به نام «دعوت»
[عناوین آرشیوشده]